رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

شیخ و حوری

روزی شیخ به همراه چند تن از مریدان مایه دارش حوالی بلوار طالقانی مشغول دور دور بود. 

تیپ خفن شیخ باعث جلب توجه نسوان حاضر در محفل دور دور شده بود. 

به ناگه شیخ که کمی آب انگور نوش جان کرده بود و بالا بود چشم مبارکش به حوری ظریف اندامی افتاد،پس شیخ شیشه برقی اتومبیل مرید را پایین داد و چشمکی همچین تو دل برو به دختر همی زد... 

و دخترک خنده ملیحی به شیخ نثاره کرد! 

در کمال نا باوری شیخ از دادن نمره تلفن ...خویش اجتناب نمود! 

مریدان خشتک بر کف ماندند که یا شیخنا کار را آن کرد که تمام کرد! 

چه حکمتی در ندادن نمره تلفن بود؟ شیخ پاسخ داد همانا دختران آهن پرستند. 

او از برای ماشین مرید بر ما خنده زد که اگر فردا با پیکان خودمان او را بیرون ببریم تازه هویت واقعیش معلوم میشود! 

مریدان چو این سخن شنیدند نعره زنان از ماشین پیاده شده دست بر سر زنان و کلاغ پر کنان تا خیابان معلم رفته از 4 راه اول وارد خیابان 15 خرداد شدند و تا سه راهه 15 خرداد رفته  و دوباره به عقب برگشتندی و دوباره به بلوار طالقانی رسیدندی و در این حلقه تا ابد باقی ماندندی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد