رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

وابسته...

من از این فاصله ها بیزارم 

من توو عشق تورو کم دارم 

من دلم میخواد کنارم باشی 

میتونی همیشه یارم باشی 

میتونی فاصله رو برداری 

یا منو تو حسرتت میذاری 

تو که هم صحبت این شبهامی 

آخرین دلخوشی دنیامی 

به تو وابسته شدم این روزا 

تورو هرشب میبینم تو رویا 

 بگو درکم میکنی میفهمی 

یا که بی تفاوتی بی رحمی 

به تو وابسته شدم این روزا 

تورو هرشب میبینم تو روی 

ا

میدونی چقد برات دلتنگم 

من با احساس خودم میجنگم 

من با احساس خودم میجنگم...

نظرات 12 + ارسال نظر
مژگان یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 21:31 http://bachehaymemari.persianblog.ir

خیلی قشنگ بود.......خیلی خیلی........

mahtab یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 23:06

عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند..........
زیبا بود...مرسی

سعیده دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 17:18

می توانی تو به لبخندی یک به یک فاصله ها را برداری....
خیلی قشنگ بود...

آیدا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 20:22



باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.

در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده

و چه زیباست رویای با توبودن.......

نادیا جمعه 22 مهر 1390 ساعت 17:57

این حرفای دل یه عاشق می تونه باشه

مهتاب چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 01:02

در این غروب پر از دلتنگی در حالی که خورشید آسمان در پشت کوه ها به خواب میرود و آسمان آبی سرخ و دلگرفته میشود ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

در این خلوت عاشقانه ، در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است و دستانم محتاج دستان تو هست و آرزوی شانه های مهربانت را میکنم ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

در این سکوت تلخ ، در حالی که حتی صدای نفسهایم را نمیشنوم ، و در حالی که آرزوی آغوش گرمت را دارم ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

در این لحظه های سرد و نفسگیر ، در این لحظه هایی که تنهایی سر به سر قلب پر از درد من میگذارد و در حالی که بغض غریبی در گلویم نشسته است ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

در این شب بی ستاره ، در این شبی که مهتاب به خواب رفته است و آسمان وجودم تاریک تاریک است ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

در این دنیای بزرگ و در این سرزمین بی محبت در حالی که پاهایم خسته از رفتن است و گونه ام خیس از اشک ریختن و پیش خود نام تو را زمزمه میکنم ، و آرزوی تو را دارم ،

دلم هوایت را کرده است عزیزم

صبا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 18:49

نمیدانم که او دانست دلیل گریه هایم را

نمیدانم که او حس کرد حضورش در سکوتم را؟

نمیدانم که میدانست که من از عشق او هستم؟

وجود ساده اش بوده که من اینگونه دل بستم

آرزو چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 18:56

به سکوت سرد مرداب قسم، که تو نیلوفر چشمان منی

و دل خسته ی من می ترسد ، که تو پژمرده شوی

که مرا تو به فراموشی شبها سِپُری

که مبادا به دلم رنگ سیاهی بزنی

و به شبهای امیدم ، تو تباهی بزنی

ماندانا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 12:50

می دونی چقدر برات دلتنگم

پریسا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 13:03

تو که هم صحبت این شبهامی

آخرین دلخوشی دنیامی

به تو وابسته شدم این روزا

تورو هرشب میبینم تو رویا

مرسی

بهار جمعه 18 آذر 1390 ساعت 11:41

خیلی قشنگ بود ممنون از شعر زیبایی که گذاشتی

نسیم شنبه 26 آذر 1390 ساعت 17:33

از قیصر بخاطر خوندن این شعر قشنگ ممنونم.................

البته از شما هم ممنون واقعا زیباست
چه حسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد