من یه روز تو مراسم زیارت عاشورا بودم تو مدرسه. در حال گریه و زاری. که دیدم یه جعبه شیرینی دست به دست میچرخه.
به من که رسید منم تو حال معنوی بودم گفتم آقا نمیخورم.
یارو گفت بردار. تو همون گریه و زاری گفتم نمیخورم که یهو همه زدن زیر خنده.
اونجا بود که دیدم تو جعبه ی شیرینی، مُهر واسه سجده بوده !
هنوزم یادم میفته میخندم
سلام
منم وقتی معلم عربیمون پا شد دعا ها رو جمع کنه ، دستشو دراز کرد که دعا رو بگیره بهش دست دادم همه خندیدن گفت حالا دعا رو بده.آخه قهر بودیم گفتم شاید میخواد دست بده دیگه بیخیال شیم ...انقده ضایع شدممم
وای چقد ضایع شدی...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
خب کم نمیاوردی بعداینکه دیدی مهره بازم میگفتی نمیخام بخورم.