لپ تاپ رو پامه دارم باهاش کار میکنم بابام اومده تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه ؟
میگم پَـــ نَ پَـــ رو زمین داشت گریه میکرد گذاشتمش رو دلم آروم بگیره
****
دارم به خواهر زادم دیکته میگم ... رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟
پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس
****
یارو داره خطبه عقد میخونه بهم میگه وکیلم؟
پَـــــ نَ پَــــ تو این اوضاع بی شوهری سواله میکنییییییییی؟
**********************
یکی از دوستان میگفت: درسته ما روزه نمیگیریم. ولی دیگه اونقدر نامسلمون نیستیم که افطار هم نخوریم
*******
دارم از خونه میرم بیرون ، میگم : ساعت 12-11 میام
بابام میگه: حالا خودت به درک اون دختره صاحاب نداره ..؟
با عرض معذرت از محتوای بسیار فجیع و ناراحت کننده این خبر
در ادامه ببینید
ادامه مطلب ...
دست دعا به جایی نمیرسه اگه دستمون رو دراز نکنیم واسه گرفتن نبض زندگی این آدما
حساب ۵۵۵۵بانک ملی ایران...
دختر جوان در دام دوستان برادر بیغیرت
دختر جوان قطرات اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و در گفت وگو با کارشناس اجتماعی کلانتری نواب مشهد افزود:
چند روز قبل، مادرم به شهرستان رفته بود تا به پدر پیرش سربزند. من مشغول انجام کارهای خانه بودم که برادرم و دوستانش آمدند.
میلاد مقداری پول و موادمخدر از دوستان لاابالی خود گرفت و در حالی که به چشمانم خیره شده بود گفت:
آماده شو باید همراه دوستانم به خانه آن ها بروی و کارهای شان را انجام بدهی.
او وقتی با مخالفتم رو به رو شد به طور وحشیانه ای کتکم زد و دوستان شیطان صفت او با توسل به زور و تهدید مرا سوار خودرو خود کردند و به خانه ای که نمی دانم کدام نقطه مشهد بود بردند و زندانی ام کردند. من سه روز در آن لانه شیطانی زندانی شدم و...
خراسان: مرگ پدرم تار و پود زندگی ما را به هم ریخت و مادرم که تاب و تحمل این مصیبت را نداشت من و دو برادرم را در خانه دق مرگ کرد.
مادرم از نظر عصبی و روحی بسیار شکننده شده بود و هرچه بزرگترهای فامیل او را دلداری می دادند که راضی به رضای خداوند باش فایده ای نداشت!
پس از گذشت ۳روز بالاخره از چنگ دوستان هوسران برادرم رها شدم و به سختی خودم را به خانه رساندم مادرم به محض آن که مرا دید به گریه افتاد و پرسید:
دخترم از دیروز که از سفر برگشته ام نگرانت هستم و گم شدن تو را به پلیس اطلاع داده ام. معلوم است کجا هستی؟من موضوع را با شرمندگی برایش تعریف کردم و ما به این جا آمده ایم تا از دست میلاد و دوستان بی سروپایش شکایت کنیم.
خودتون بگید دیگه:
1. با چادر بره تو آب؟
2. زیر چادر مایو بپوشه یهو در بیاره بره تو آب؟
3. از عطر چادر به عنوان کلر استفاده کنه؟
4. از چادر به عنوان تیوب استفاده کنه که غرق نشه؟
5. چادر رو ضربدری گره بزنه به خودش؟
6. رفقا رو بذارن تو چادر پرت کنن تو آب، بخندن، دور هم باشن؟!
7. فضای استخر بو میده؟!
8. چادر جدید با اسانس کنزو وایت رسید؟!
9. حاضرم 2000 تومن بدم صحنه قورباغه رفتن با چادر رو ببینم !
آب بازی در پارک مریم مقدس، تقاطع خیابان کریمخان و نجات الهی
در ادامه...
خانم محترم! اگر از همسرتان چیزی می خواهید الان نگویید، بگذارید برای ساعت 6 عصر
تحقیقات جدید نشان می دهد، ساعت ۶ بعد از ظهر بهترین زمانی است که زنان می توانند خواسته های خود را از همسرانشان مطالبه کنند
خبرگزاری فرانسه نوشت: محققان به زنان توصیه کرده اند، به جای تکرار چند باره در خواست های خود تا ساعت ۶ بعد از ظهر هر روز صبر کنند، چرا که حس بخشندگی مردان در این ساعت گل می کند. ساعت شش عصر ساعات پایانی کار روزانه است و مردها آمادگی بیشتری برای پاسخگویی به خواسته های همسر خود دارند
البته شاید ساعتش تو ایران فرق داشته باشه
خبرآنلاین: در هفتهای که گذشت، دکتر محمود گلزاری عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایشی آماری را از دوستی دختران دبیرستانی اعلام کرد و گفت: در ایران ۸۰ درصد دختران دبیرستانی با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند که خانوادهها و مسئولین مدارس از این موضوع بیاطلاع هستند
وی همچنین به نتایج به دست آمده در تحقیقات و پژوهشهایی که در این زمینه در ایران صورت گرفته است اشاره کرد و گفت: در حدود ۲۰ سالی که من در این زمینه تحقیق و پژوهش انجام دادهام، در نامههایی که از سوی ۸۵ درصد از دختران در خصوص ارتباطهای عاشقانه دریافت کردهام مربوط به سن ۱۲ تا ۲۵ سالگی بوده و ۱۵ درصد از نامهها مربوط به پسران بین ۱۴ تا ۱۷ ساله است.
واقعا بعضیا با چه بد بختی یه لقمه نون سر سفره زنو بچشون میبرن...
ماجرای «شوشول» و پیدا شدن چندین هزار هوادار فیسبوکی «فرنود راستگو
در برنامه زنده «رنگین کمان» پخش شده از شبکه محلی تهران، پسری ۴-۵ ساله با نام «فرنود»، در پاسخ به پرسش«خاله نرگس» که از او میپرسد کدام کار شخصیاش را خودش انجام میدهد،
میگوید: «وقتی به دستشویی میروم، خودم شوشولم را میشورم.»
مجری که از شنیدن آن جمله شوکه شده، برای دور کردن اذهان بینندگان تلویزیون از چیزی که شنیدهاند، میگوید: «ماشین لباسشویی را خودت را روشن میکنی؟... نه.... نه... نه! اشتباه گفتی!»
حالا «فرنود راستگو» بیش از ۸ هزار هوادار فیسبوکی پیدا کرده است
در روزهای اخیر ویدئویی کوتاه در سایت یوتیوب منتشر شده که یک اتفاق بامزه رخ داده در برنامه کودک تلویزیون دولتی ایران را به تصویر میکشد.
نکته جالب این که پس از پاسخ فرنود، بلافاصله عبارت: «آخی!...» از زبان نریتور عروسک برنامه شنیده میشود، اما در همین هنگام، مجری که از شنیدن آن جمله شوکه شده، برای دور کردن اذهان بینندگان تلویزیون از چیزی که شنیدهاند،
میگوید: «ماشین لباسشویی را خودت را روشن میکنی؟... نه.... نه... نه! اشتباه گفتی
دانلوددددد :
روی آدرس کلیک کنید
http://www.faupload.com/upload/90/Mordad/11-15/shooshool.mp4
از فرنود می پرسن شوشولتو خودت میشوری ؟ میگه پَــــ نَ پـَـَـ میندازم تو ماشین لباسشویی
رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام، یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن
خوبه نگفته، بیا برات بخارونمش!
***************************
رفتم آلبالو بخرم ... یارو میگه بریزم تو پلاستیک؟
پَ نه پَ همینجوری دونه ایی بده بندازم دور گوشم خوشگل شم
فرهیختگان آنلاین: «آمنه» که قرار بود صبح روز یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰ چشمان «مجید» را قصاص کند، در آستانه ماه مبارک رمضان از قصاص وی گذشت و چشمان خواستگار سابقش را به او بخشید
به گزارش ایسنا، در حالی که قرار بود بدون هیچگونه اطلاع رسانی خبری حدود ساعت ۶:۳۰ صبح روز یکشنبه «آمنه» در بیمارستان دادگستری تهران و با حضور پزشکان متخصص قانونی و دادیار اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت، حکم قصاص «مجید» را که آبان ماه سال ۸۳ مرتکب اسید پاشی شده بود اجرا کند، از اجرای آن منصرف و چشمان مجید را که منتظر اجرای حکم قصاص بود دوباره به او بخشید.
اینجا تهران است
فستیوال آب بازی دختران و پسران
گروهی از دختران و پسران جوان در فیس بوک قرار تجمع در بوستان آب و آتش برای آب بازی با تفنگ های آب پاش را گذاشتند و در صبح روز جمعه ۷ مرداد جمعیت قابل ملاحظه ای که در تصاویر هم مشاهده میکنید در این بوستان گردهم آمدند که در بین آنها خانواده ها با کودکان خود نیز در این فستیوال شرکت کرده بودند. اما این پایان ماجرا نبود و این گردهمایی واکنش های تندی هم به همراه داشت که در ادامه مطلب میخوانید
در ادامه . . .
ادامه مطلب ...رفتیم تو اتوبان. ترافیک زیادی بود. دوستم میگه امین ، ترافیکه؟
پ نه په واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده، ماشینا چسبیدن به ما
*************
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟
میگم : پ نه پ اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم
*********
پام رفته تو چاله وسط خیابون با مغز پهن شدم رو زمین اومدن دورمو گرفتن میگن خوردی زمین؟!
گفتم پ نه پ.! دارم سجده شکر به جا میارم