موزیلا
رفیقم رفته دسشویی -یهو داد زد اه اه...شیت ( shittttt)
گفتم :
ها؟چی شد؟
گفت :”مسواکم افتاد تو سوراخ!
گفتم: خونسرد باش بابا -فک کردم چی شده!
دیدم خیلی خونسرد اومد مسواکشو شست , گذاشت دهنش
!
نمیدونستم اینقد حرفام میتونه تاثیر گذار باشه
!
آرزوتون چیه؟
ینی این ابطکار هموطنان کوشته منوو
همیشه یکی از آرزوهام تو دانشگاه این بود که یکی از اساتید تهدیدم کنه که بهت صفر میدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم به دیوار بگم:
منو از نمره میترسونی؟ من زندگیمو باختم استاد...
برو از خدا بترس....
بعد یه سیگار روشن کنم رو به غروب حرکت کنم...
پیر مردی تصمیم
گرفت تا با پسر، عروس و نوه خود زندگی کند.
دستان پیرمرد
می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود.
هنگام خوردن
شام، غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را برزمین انداخت و شکست.
پسر وعروس از
این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدر بزرگ کاری بکنیم، وگرنه تمام
خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز
کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدر بزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد.
بعد از اینکه
یک بشقاب ازدست پدر بزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی
بخورد.
هر وقت هم
خانواده او را سرزنش میکردند، پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت.
یک روزعصر،
قبل از شام، پدر متوجه پسر چهارساله خود شد که داشت با چند ته چوب بازی میکرد.
پدر رو به او
کرد و گفت: پسرم، داری چی درست میکنی؟
پسر با شیرین
زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید، در
آنها غذا بخورید!
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورد....
وقتی میمیرد مورچه ها او را میخورند....
زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند....
در زندگی هیچ کسی را تحقیر یا آزار نکنیم....
شاید امروز قدرتمند باشیم اما یادمان باشدزمان از ما قدرتمند تر است....
یک درخت میلییونها چوب کبریت میسازد....
اما...
وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن مییلیونها درخت کافیست....
پس...
خوب باشیم و خوبی کنیم....
به امید روزهای پر از خوبی .........................
چقـدر سختــہ . . .
وقتی تو هق هق گریــہ هات نفس کم بیاری . .
و عشقت . . . ؛
به یکی دیگـہ بگــہ نـفـس . .
خخخ
دختره و پسره
همچین دست هم رو گرفته بودن توی کوچــه عاشقانه قدم میزدن...
یه لحظه
احساساتی شدم دلم خواست زنگ بزنم پلیس بیاد بگیرتشون ببره عقدشون کنه تا آخر عمر
اینجوری خوشبخت کنار هم زندگی کنن...
یه همچین
انسان خیرخواهیم من
همین قدر که شما دخترخانوما درگیر اینید که شام چی بپزید ما پسرا هم درگیر اینیم که شام چی بخوریم...!
خودایا بوخور راحتم کن
فرق خیار و این عن دماغ
نظرتون راجب این و خیار چیه؟
اسن با خیار فرق داره؟
خیار ارزشش بیشتره یا این؟؟
فحش کاملن آزاده.
ﺳﺎﺳﯽ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻪ:
ﺷﺐ ﺧﻮﺵ
ﺩﻭ ﻫﺰﺍﺭنفر به به چه چه میزنن.نظر میدن.
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻋﻤﻢ ﻣﺎﻳﻪ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﭼﺎﺭﺗﺎ نظر بدن
ﻋﻦ ﺷﺎﻧﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ...؟!؟؟
از بزرگترین
اشتباهات دوران کودکیم این بود که موقع دکتر بازی فقط قرص و شربت تجویز میکردم
اما دَم
دوستم گرم...
پدسّـگ
سونوگرافی سه بعدی هم داشت
یکی ازآروزوهای قشنگم اینه که یه پیرمرد پولدار تصادف کنه من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه تمام زندگیش به نام من بزنه و بمیره .
وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولا رو بگیرن همه چیزو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها اونی که با ارزش بود پدرتون بود