یکی از بچه ها تعریف میکرد که:
دختر عمم 4 ساله بود اومده بود خونه ی ما داشت نون و پنیر می خورد. دهنش پر از نون و پنیر جویده شده بود یهو بلند شد و شروع کرد به دویدن پاش گیر کرد و خورد زمین و شروع کرد به گریه کردن دهنش رو باز کرد و نون و پنیر های جویده شده هنوز تو دهنش بود که عمم با ترس زد تو سرش و خیلی جدی گفت خاک تو سرم مغزش اومد تو دهنش :|