رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

صبور باشیم...

این داستانی حقیقی است...

مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به وانت نوی خود بیندازد و کیف کند

ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر سه ساله خود را  دید که شاد و شنگول با ضربات یک چکش 

رنگ براق ماشین را نابود می کند . 

مرد بطرف پسرش دوید ، او را از ماشین دور کرد و 

با چکش دست های پسر بچه را برای تنبیه او خرد و خمیر کرد . 

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند .

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند 

اما مجبور شدند انگشتان هر دو دست کودک را قطع کنند . 

وقتی که کودک به هوش آمد و باندهای دور دست هایش را دید با حالتی مظلوم پرسید

انگشتان من کی در میان ؟

پدر به خانه برگشت و خودکشی کرد .

 

 

وانت را می شود تعمیر کرد . 

انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان ترمیم کرد .  

ما فراموش می کنیم که بخشیدن با عظمت تر از انتقام گرفتن است

نظرات 1 + ارسال نظر
mahi پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 19:10

سلام
این داستان " صبور باشیم" خیلی وحشتناک بود
منو به گریه انداخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد