رفتیم تو اتوبان. ترافیک زیادی بود. دوستم میگه امین ، ترافیکه؟
پ نه په واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده، ماشینا چسبیدن به ما
*************
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟
میگم : پ نه پ اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم
*********
پام رفته تو چاله وسط خیابون با مغز پهن شدم رو زمین اومدن دورمو گرفتن میگن خوردی زمین؟!
گفتم پ نه پ.! دارم سجده شکر به جا میارم
خیلی باحاله کلی خندیدم
منم آپم بیا نظراتم بگو