دستگاه دروغ سنج
پدر: پسرم، امروز صبح کجا بودی؟
پسر: مدرسه بودم
دستگاه یه سیلی میزنه تو گوش پسره
پسر: دروغ گفتم، رفته بودم سینما
پدر: کدوم فیلم ؟
پسر: داستان عروسکها
دستگاه یه سیلی دیگه میزنه تو گوش پسره
پسر: یه فیلم بی ادبی بود
پدر: چی ؟ من وقتی همسن تو بودم
نمی دونستم این فیلما چیه
دستگاه یه سیلی میزنه تو گوش پدره
مادر: ببخشش عزیزم،هرچی باشه اون پسرته دیگه
دستگاه یه سیلی میزنه تو گوش مادره
هه هه هه...
آخرش خیلی باحال بود...
امین از این دستگاهها تو نداری؟
اینا رو باس به تو وصل کرد نه من